نویسنده کیست؟

نویسنده، کسی است که از نوشتن نمی‌هراسد؛ بلکه آن را دوست دارد و از آن لذت می‌برد. این گمان که نویسنده، باید با هر نوشتۀ خود، خواننده‌ای را شگفت زده کند و به تحسین و اعجاب وادارد، دور از آبادی است.

اگر کسی، به همان راحتی که می‌گوید، بنویسد، نویسنده است؛ اگر چه دیگران، به سختی و با رنج فراوان، بهتر از او بنویسند. نویسنده، خطاطی است که اگر “خوش” یا “ممتاز ” نمی‌تواند بنویسد، “خوانا” می‌تواند بنویسد.

درست است که زیباترین متن، ساده‌ترین متن است؛ اما این نیز راست است که سادگی یعنی بی‌پیرایگی، نه بی‌مایگی.

قانون طلایی نویسندگی

راحت نوشتن، بسیار نوشتن، زیبایی و سنجیدگی.

پایه‌های نویسندگی

نویسندگی، بر پنج پایه استوار است:

  • ۱

    ذوق

     

  • ۲

    مخاطب شناسی

     

  • ۳

    تخصص علمی

     

  • ۴

    مطالعات متنوع

     

  • ۵

    تجربه

     

یک: ذوق و استعداد درونی

مولوی

ذوق باید تا دهد طاعات بر

مغز باید تا دهد دانه شجر

دانۀ بی مغز کی گردد نهال

صورت بی جان نباشد جز خیال

ذوق برای هنر، همچون آب برای ماهی یا هوا برای پرواز است.

مثلاً آن را که ذوق و استعداد خط نیست، عجب نیست اگر هرگز به عالی‌ترین و خوش‌ترین خط دست نیازد؛ اما تمرین و تکرار اگر خط او را “خوش” نگرداند، به حتم “خوانا” می‌کند.

خوانانویسی، مرتبه‌ای است که در دسترس همگان است و به تمرین حاصل می‌آید.

در نویسندگی نیز کوشش و کارورزی، قلم را پخته و روان می‌کند؛ حتی اگر هیچ بهره‌ای از استعداد مادرزاد در نویسنده نباشد. اکنون به امداد همت و صنعت، کویر را از گل و گیاه می‌پوشانند؛ پس ضمیر نامستعد را نیز پرهیز ابدی از رویش و جوشش نیست.

هنر یعنی یافتن منظرهای نو برای دیدارهای تازه. آن‌گاه که در هنر دیگران خیره می‌شویم، همۀ دریچه‌های روح خود را گشوده‌ایم تا بر ما ببارد آنچه بر آفرینندگان با ذوق باریده است.

شعر را باید خواند و از آن لذت برد و گاه‌وبی‌گاه زمزمه‌اش کرد. همین‌قدر برای مکیدن شهد ذوق از میان گلبرگ‌های شعر کافی است.

دو: تجربه

تجربه از دو طریق حاصل می‌شود: خواندن و نوشتن

نوشتن از آن رو هنر است، محتاج استعداد ویژه یا همان ذوق است؛ اما در “فن” یا “صناعت” بودن آن نیز نباید شک کرد؛ پس تجربه را نیز لازم دارد.

هر بار نوشتن هر چند کوتاه و ساده تجربه‌ای است نو، و گامی است به جلو.

بی‌تجربگان نمی‌دانند کجا تند روند کجا مهار اسب سخن را تنگ بگیرند و چگونه بتازند و در کدام منزل فرود آیند. جایی که درآن چنین آموزه‌ها و مهارت‌هایی تدریس می‌شود، مدرسۀ تجربه است و بس.

در دورۀ تجربه‌اندوزیی یا کاورزی، توصیه‌هایی زیر سزاوار توجه است:

  • ۱

    مدتی باید خود نوشت و برای پاره کردن و دور ریختن، آن که از ابتدا برای دیگران و به قصد انتشار می‌نویسد، فرصت طلایی آموزش را از خود گرفته‌است.

     

  • ۲

    راز زیبانویسی در آسان‌گیری و بسیارنویسی است.

     

  • ۳

    کار نیکو کردن از پر کردن است. هیچ صاحب فنی، بی تکرار و تمرین در فن خود به درجه و مقامی دست نیافته است.

     

  • ۴

    فنون و صناعاتی را می‌توان نام برد که میزان معینی از تجربه، صاحب فن را بر کار خود چیره می‌کند و پس از آن تجربه‌های جدید برای او ضرورت شغلی ندارد.

     

سه: مطالعات روزآمد و پراکنده

هر قدر گسترۀ اطلاعات و مطالعات نویسنده در موضوعات مختلف، بیشتر و گسترده‌تر باشد، قلم وی چابک‌تر و زنده‌تر است. آنان‌که در موضوع تألیف خود عمیق‌اند، اما با هیچ گسترۀ دیگری آشنایی یا اُنسی ندارند، قلمی خمود و خسته به دست می‌گیرند. گمان نکنید مطالعات پراکنده، وقت‌گیر است و کم‌فایده. هر دانسته و اطلاعی که جهان ذهنی نویسنده را گسترش دهد، ابزار او برای پرورش مطلب و راهی برای نفوذ در جهان فکری خواننده است.

هرگاه کتاب یا مقاله‌ای، شوری در شما برانگیخت یا نهال شوق در جان شما نشاند، اطمینان یابید که نویسندۀ آن، خود انسانی شورمند و برون‌گرا بوده است.

چهار: دانش و تخصص

بسیارند کسانی که همیشه از خود یا دیگران می‌پرسند ما چرا نمی‌توانیم هم‌چون نویسندگان بزرگ بنویسیم. برخی از ایشان را این‌گونه می‌توان پاسخ گفت: چون حرفی برای گفتن نداری؛ وگرنه، نمی‌توانستی که ننویسی.

قاعده آن نیست که هر که حرف خوب می‌زند، خوب هم حرف می‌زند؛ اما می‌توان گفت هر که خوب می‌گوید و خوب می‌نویسد، یا دردی بزرگ در دل دارد یا اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای سترگ در سر.

پنج: مخاطب‌شناسی

نخست باید دانست که مخاطب کیست، آن‌گاه دربارۀ نوع پیام و ابزار کارآمد اندیشید. شناخت مخاطب یعنی آگاهی به نیازها، علایق، گرایش‌ها و نگرش‌های فردی و اجتماعی او.

روزگار خود را نسنجیدن و مخاطب خویش را نشناختن، قوی‌ترین حجت عقلی و شرعی و انسانی، برای ننوشتن و نگفتن است.

این که هنگام نوشتن، به چه کسی فکر می‌کنیم، به نوشتۀ ما شکل و حتی هویت می‌دهد.

توصیۀ مجرب، آن است که هنگام نوشتن، مخاطبی را تصور کنیم که ویژگی‌های زیر را دارد:

  • ۱

    باهوش است

     

  • ۲

    منتقد است، نه مرید و همدل

     

  • ۳

    بی‌انصاف نیست، اما زودباور هم نیست

     

  • ۴

    با نویسنده آشنایی دور یا نزدیک دارد

     

در ضمن، شمار مخاطبان فرضی، هر قدر کمتر باشد، توانایی و تمرکز نویسنده در یافتن کلمات مناسب و ساختن جملات بهتر، بیشتر است. در عین حال، وقتی برای یک یا چند نفر می‌نویسیم، قدرت جذب خوانندگان بیشتری را داریم؛ چنان که نامه‌های خصوصی، با وجود این که مخاطب آن معمولا یک نفر است، برای همگان جذاب و خواندنی است.

تجربۀ دیگری که در این زمینه وجود دارد، این است که گاهی مناسب‌ترین مخاطب، خود نویسنده است.

مخاطب قرار دادن خود، نوشتن را تبدیل به گفت‌وگویی صریح و بی‌پرده با عینی‌ترین مخاطب می‌کند و صداقت قلم و توانایی ذهن نویسنده را جهش‌وار بالا می‌برد.

وقتی مخاطب، همان نویسنده باشد، دائما یکی (وجدان نویسنده) از گوشۀ سقف به او نگاه می‌کند و می‌گوید: یا سخن دانسته گو ای مرد دانا یا خموش.

وقتی نویسنده برای خود می‌نویسد، خود آگاهی‌اش را در درک مفاهیم جمله‌ها دخالت می‌دهد و طبیعی است که اهتمام جدی و متعهدانه‌ای به جمله‌سازی درست و نشانه‌گذاری فنی و ربط منطقی جملات به یک‌دیگر ندارد. برای رفع این مشکل، باید نوشته‌ای را که بر پایۀ خود مخاطبی نوشته‌ایم، دوباره بخوانیم و این بار از نگاه شخص ثالث به آن بنگریم.

“نویسنده یا گویندۀ هوشمند، در برابر واقعیت‌ها نه سپر می‌اندازد و نه بر روی آنها تیغ انکار می‌کشد.”

در عالم نشر، به کسانی که فقط دغدغۀ مشتری دارند، زردنویس می‌گویند. زردنویسی، یعنی تولید آثاری که باب میل و اشتهای خوانندگان بی‌هدف است؛ بدون آن‌که سودی برای رشد آنان داشته باشد.

بایسته‌های مخاطب مداری

فرق است میان معتقد شدن و متقاعد گشتن. اولی، نصیب قلب است و دومی، بهرۀ عقل.

به سخن دیگر، مغز را باید متقاعد کرد و قلب را معتقد. اقتضای مغز، غیر از تقاضای قلب است. قلب، کانون عواطف و مرکز گرایش‌های ناخودآگاه است؛ اما مغز، قرارگاه اندیشه‌ها و کنش‌های خودآگاه.

باید در وجود یک نویسنده در آن واحد، یک متفکر، یک هنرمند و یک ناقد با هم مشغول کار باشند. وجود یکی از این مفروضات کافی نیست. متفکر، فعال و دلیر است؛ پاسخ‌ چراها را می‌داند، هدف‌های نهایی را می‌بیند و نشانه‌های راهنما را مشخص می‌کند.

هنرمند، احساساتی است و عواطف لطیف دارد. از هر طرف محاط در این سوال است که ” چگونه” کار را باید انجام داد؛ به دنبال چراغ راهنما می‌رود، به فارغ شدن نیاز دارد؛ وگرنه پخش و پلا می‌شود و تجزیه می‌گردد.

 

منبع: دست نوشته های علی صلاحی

جهت مطالعه کامل مقاله به این لینک مراجعه فرمائید

 

 

(◔ ◡ ◔) دربارۀ من:

📷 علی محمد صَلاحی هستم، نویسنده کتاب شاهراه‌وب و ده‌ها مقاله گسترۀ بازاریابی دیجیتال، مدرس دوره‌های آموزشی آنلاین و وبینار همچنین مشاور و آسیب شناس کسب و کارهای مجازی. به مدیران و کارآفرینان کمک می‌کنم که کسب‌وکارشان را در دنیای دیجیتال بهینه‌سازی کنند تا به درآمدهای بیشتری برسند. از نظر من یکی از مهم‌ترین دلایل شکست در دنیای دیجیتال، باور نداشتن آن است!

📷 تولید محتوا: علی محمد صلاحی

📷 پانوشت: انجام هر کار محالی در واقعیت، غیرممکن در دیجیتال، نیست!

📷 شعار: دنیای دیجیتال، دنیای آرزوها!

📷 وبسایت: www.alisalahi.ir